طاها رضاییطاها رضایی، تا این لحظه: 14 سال و 6 روز سن داره

دنیای قشنگ طاها

مرسی مامان

دلم می خواد دولپی بخورمت انقدر که با مزهای ,از نگاه کردن و بوسیدنت سیر نمی شم هر روز شیرین تر و با نمکتر میشی  ودل مامانی و بابایی رو میبری امروز طرفهای صبح تو خواب یکم گریه کردی فهمیدم گرسنه شدی رفتم برات شیر آوردم تا تو خواب بخوری جند دقیقه بعد برگشتم تا ببینم اگه شیرت رو خوردی شیشه شیر رو بردارم , اللهی فدات بشم با چشمای بسته شیشه شیر رو بلند کردی گفتی :مرسی اون لحظه خواستم بخورمت ,نمی دونی چقدر ذوق کردم شیرینکم الان هم از خواب شاد و سر حال پا شدی و مامانی رو صدا می کنی دوست دارم خیلی زییییییییییییییییییییییییییییییییییییاددددددددددددددددددددددددد ...
18 دی 1390

مرسی مامان

دلم می خواد دولپی بخورمت انقدر که با مزهای ,از نگاه کردن و بوسیدنت سیر نمی شم هر روز شیرین تر و با نمکتر میشی ودل مامانی و بابایی رو میبری امروز طرفهای صبح تو خواب یکم گریه کردی فهمیدم گرسنه شدی رفتم برات شیر آوردم تا تو خواب بخوری جند دقیقه بعد برگشتم تا ببینم اگه شیرت رو خوردی شیشه شیر رو بردارم , اللهی فدات بشم با چشمای بسته شیشه شیر رو بلند کردی گفتی :مرسی اون لحظه خواستم بخورمت ,نمی دونی چقدر ذوق کردم شیرینکم الان هم از خواب شاد و سر حال پا شدی و مامانی رو صدا می کنی دوست دارم خیلی زییییییییییییییییییییییییییییییییییییاددددددددددددددددددددددددد ...
18 دی 1390

طاها رفته ماهی بخره

روز جمعه بابایی خونه بود وطرفهای صبح رفتیم تا با هم ماهی بخریم توی راه که مثل آقاها آروم وساکت نشسته بودی ,وبعضی وقتها هم برای خودت میخوندی ,اله من فدای اون قیافه ات بشم وقتی رسیدیم استخر ماهی قزل الا ,وای شدی مثل گلوله ,آخه اونجا خروس بود هاپو بود ,یه استخر پر ماهی هم بودو............... (وای چه ماهی های خوشگلی ) دیشبش بارون باریده بود وهمجا گلی بود ,شما هم که ازبس اینور بدو اونور بدو ,لباسای مامانی و بابایی رو کلی گلی کردی یه کار خندهدارت این بود که وقتی خروس ها قوقولی قوقو میکردن با قیافه حق به جانب می گفتی (بلهههههههههههههه) این هم عکس هاپوی بد اخلاق که تا ما رو دید شروع کرد به هاپ هاپ و چند تا از خروس ها   ...
18 دی 1390

طاها رفته ماهی بخره

روز جمعه بابایی خونه بود وطرفهای صبح رفتیم تا با هم ماهی بخریم توی راه که مثل آقاها آروم وساکت نشسته بودی ,وبعضی وقتها هم برای خودت میخوندی ,اله من فدای اون قیافه ات بشم وقتی رسیدیم استخر ماهی قزل الا ,وای شدی مثل گلوله ,آخه اونجا خروس بود هاپو بود ,یه استخر پر ماهی هم بودو............... (وای چه ماهی های خوشگلی ) دیشبش بارون باریده بود وهمجا گلی بود ,شما هم که ازبس اینور بدو اونور بدو ,لباسای مامانی و بابایی رو کلی گلی کردی یه کار خندهدارت این بود که وقتی خروس ها قوقولی قوقو میکردن با قیافه حق به جانب می گفتی (بلهههههههههههههه) این هم عکس هاپوی بد اخلاق که تا ما رو دید شروع کرد به هاپ هاپ و چند تا از خروس ها ...
18 دی 1390

قایم باشک

بازی مورد علاقه پسر گل مامان بازی قایم باشک هستش ,که هرروز مامانی و طاها جون نیم ساعت تمام با هم بازی می کنند ,الاهی مامان فدای خنده هات بشه وقتی دنبالم میگردی ذوق می کنی ,وقتی هم که پیدام می کنی کلی ذوق می کنی دور خودت می چرخی ومی خندی و مامانی هم بغلت میکنه و هی تو رو بوس میکنه, وای که هر چی می بوسمت سیر نمیشم , آره عزیز مامان یکی از بازی هایی که ما باهم میکنیم قایم باشک هستش که کلی کیف می کنیم اولین بازی قایم باشک طاها کوچولو از 6هفتگیش شروع شد یعنی زمانی که هنوز گل پسر مامان به دنیا نیومده بود .ماجرا از این قرار بود که.......... وقتی من وبابایی فهمیدیم که یه فرشته کوچولو تو راه داریم و کلی خوشحال شدیم و خدارو شکر کردیم, ماما...
17 دی 1390

طاها پسر یکه خیلی مهون نوازه

دیشب خاله فریبااینا اومده بودن خونه ما از اونجایی که آیلین جون رو دوس داری خیلی ذوق کرده بودی قبل از اینکه خاله اینا برسن من وبابایی تند تند خونه رو مرتب می کردیم وشما هم از اون ور می ریختی وسط شلوغ کاریهات بهت گفتم مامانی نریز الان آیلین جون نینا میان خونمون رو  نامرتب میبینن ,....... که یهو دیدم بدو بدو رفتی سمت در بیرون و در رو باز کردی میخواستی بری سالن (راهرو )که گرفتمت  وای پسر بلند قد مامان دست به دستگیره در هم رسید بغلت کردم و گفتم کجا ,گفتی : آلین بعد از رسیدنشون کلی خوشحال شدی و دست آیلین رو میگرفتی میبردی تو اتاقت ,اتاقت شده بود بازار شام, سر سفره هم نه خودت غذا میخوردی و نه میذاشتی آیلین جون بشینه وغ...
15 دی 1390